هوا گرفته بود، باران می بارید ...
دخترک زیر لب گفت خدای من چرا گریه می کنی ... اگر گریه کنی منم گریه میکنما ... قطره ای اشک زچشمان دخترک چکید ...
باز زیر لب گفت خدای من ... می دانم کوچکم، می دانم هیچم ... ولی خدای تنهای خودم دوستت دارم، گریه نکن ... به خاطر من گریه نکن ...
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.