تاريخ : برچسب:شعر,شعر عاشقانه, | | نویسنده : zahra

 ماه در روی کسی غیر تو دیدن ممنوع /

ناز چشم کسی جز تو خریدن ممنوع

تابلویی بر سر دروازه ی قلبم زده ام /

که ورود احدی جز تو اکیدا ممنوع

 



تاريخ : برچسب:شعر,شعر عاشقانه, | | نویسنده : zahra

گفتند حديث آشنايي جرم است

دل بردن و بعد آن جدايي جرم است

فرهاد بلند شد ز قبرش فرمود

در مكتب عشق بي وفايي جرم است

 



تاريخ : برچسب:شعر,شعر عاشقانه, | | نویسنده : zahra

 

شبي غمگين شبي باراني و سرد

مرا در غربت فردا رها كرد

دلم در حسرت ديدار او ماند

مرا چشم انتظار كوچه ها كرد

به من مي گفت تنهايي غريب است

ببين با غربتش با من چه ها كرد

تمام هستي ام بود و ندانست

كه در قلبم چه آشوبي به پا كرد

ولي هرگز شكستم را نفهميد

اگرچه تا ته دنيا صدا كرد



تاريخ : برچسب:شعر,شعر عاشقانه, | | نویسنده : zahra

 دست عشق از دامن دل دور باد

مي توان آيا به دل دستو داد؟

مي توان آيا به دريا حكم كرد؟

كه دلت را يادي از ساحل مباد...

 موج را آيا توان فرمود ايست؟

باد را فرمود بايد ايستاد؟

آنكه دستور زبان عشق را

بي گزاره در نهاد ما نهاد...



صفحه قبل 1 صفحه بعد
  • اوکسیژن
  • ریاح