شبي غمگين شبي باراني و سرد
مرا در غربت فردا رها كرد
دلم در حسرت ديدار او ماند
مرا چشم انتظار كوچه ها كرد
به من مي گفت تنهايي غريب است
ببين با غربتش با من چه ها كرد
تمام هستي ام بود و ندانست
كه در قلبم چه آشوبي به پا كرد
ولي هرگز شكستم را نفهميد
اگرچه تا ته دنيا صدا كرد
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.