پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" برسونمت خوشگله؟؟؟"سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین جوجه!!!
"در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود /در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود !!!.در سینما بازیگر موقع زایمان فریاد کشید و تو بلند گفتی:"زهرمار!!!
"در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت،فحش خواهر و مادر بود!!!
تو ازدواج نكردي و به من گفتي زن گرفتن حماقت است من ازدواج نكردم و به من گفتي ترشيده !!!عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی ،عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد!!!
من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ !!!
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر!!!
وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است ..
اتفاقهایی هست که حسرت آن تا همیشه باقی میمانند مثل حسرت یک بار دیگر بوسیدن دستان مادر
چـهـره تــو..
خـود دایـرة الـمـعـارفـی اسـت
کـه ثـابـت مـیـکـنـد "خـــُدا" مـهـربـان اسـت.
ای نگاره در ذهنم ..
ای ندایی در صوتم ...
ای وجودی در کنکاشم ....
به نامت شروع میکنم این آغاز را ای هم نامم , خدایــــــــــم .
تــو این زمونــه دو نفــر همیــشه تنهــان
یکیــش دختــری ک آرایــش بلد نیـســت
یکــی هم پســـری دروغ گفـــتن بلد نیســـت!!
بــــه سلامتـــی هردوشون !!!
بعضی وقتا دلم واسه مامانم میسوزه وقتی میام تو اتاقم و غرق دنیای مجازی میشم و اون تنها نشسته تلویزیون میبینه
.
چه نسل بی عاطفه ای شدیم ما
کاش انسانها همانقدر که از ارتفاع میترسیدند ، کمی هم از پستی هراس داشتند …
میگفتند:
سختی ها نمک زندگــــــی است
امّا چرا کسی نفهمید
"نمــــــک" برای من که خاطراتم زخمی است
شور نیست
مزه "درد" میدهد
بدترین چیز اینه كه محبت مادروووووووووو با هان و چیه و.... جواب بدیم
بعد زنگ یه غریبه كه فقط هوسه با جااانم جواب بدیم.!
خدایا ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته زیستن در ذلت خسته ام...
تاوان حرفهايي كه نميزنم موهاي سفيدي است لابه لاي موهايم
ﺑـــﻪ ﺑﻌﻀــﯽﻫـــﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ
ﺑﻬــــــــﺎ ﻣﯿـــﺪﯼ ﮐـﻪ ﯾـﻪ ﺭﻭﺯ
ﺧــﻮﺩﺗــﻢ ﺩﯾﮕـﻪ
ﻧﻤﯿﺘـــــﻮﻧـﯽ ﺑﺨــــﺮﯾـــﺶ!!..
ساده ک باشی زود حل میشوی میروند سراغ مسئله ی بعدی...
نکند فکر کنی در دل من یادتونیست....گوش کن"نبض دلم"زمزمه اش باتو
یکیست.
ایـن شــعـرهــا
بـــرونــد بــه جــهنّـم
مـن فـقــط
دیــوانـه آن لحــظـه ام . .
که قــــلـبت . .
زیـــر ســرم
دسـت و پـــا مـیـزنـد . .
شـب و روز دعـا مـی کـنـم تـا مـن زنـده ام عـلـم اونـقـدر پـیـشـرفـت
نـکـنـه..
کـه »تــــــو« بـتـونـی از تـو عـکـسـا و فـیـلـمـهـا بـــِــــری..
لحظه ی قشنگیه :
وقتی که اعصابت خورده
ولی عشقت میاد دستت رو آروم می گیره
... و فشارش می ده، میبوسه….
و تو اینقدر آروم می شی
که اگه صد سال بقیه می نشستند
و باهات حرف می زدن آرامش نمی گرفتی… !!!
مادرم ....
قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار
تا چشمانم بهشت را نظاره کنند...
به سلامتی تموم مامانهای دنیا
خدایا من اگر بد کنم تورا بنده دیگر بسیار است تو اگر با من مدارا نکنی
مرا خدایی دیگر کجاست؟؟؟؟
دوس دارم تو این سن باشم و به زمان زنگ انشای دوران مدرسم برگردم
و هرچی دل تنگم میخواد بگم الان که حرف زیاد دارم....
قـــدیـــمــــا.. . . .
اون زمان ها که شامپوی موجود خمره ای زرد بود،اگه یه وقت صورتیش
که رایحه ی سیب داشت گیرمون می اومد ذوق مرگ میشدیم..سُس
مایونز کالای لوکسی بود؛ پُفک نمکی و ویفِر شُکلاتی آخرتِ خوراکی ها
بود.. صفهای طولانی برای 20 لیتر نفت.. بگو مگو سر کپسول گاز که با
کامیون تو محل ها توزیع میشد.. جهیزیه ی نوعروس که خانواده اش رو
به زحمت می انداخت..پوشیدن کفش آدیداس رویا بود....
همه ی اینها بود؛ موشک و بمب و شهید و ... هم بود.... اما کسی از
قحطی حرف نمی زد...
و امـــا امـــــــــروز... . . .
توی فروشگاه ها فقط شامپو و کفش های خارجی دیده میشه..از انواع
تنقلاتم که دیگه هیچ.. از موبایل و تبلت و دارو های چاقی ولاغری و
صندلی های ماساژور گرفته تا بستنی با روکش طلا و رینگ اسپرت و ...
فراوونه..
با این همه تجملات تو ماشین هامون نشستیمو از شنیدن کلمه ی
قحطی به لرزه می افتیم ،به سمت بازار ها هجوم میبریم که نکنه
تیشرت فِلان مارک گیرمون نیا و ..
متاسفانه اِشتهایمان برای مصرف،تجمل،پُز دادن و له کردن دیگران
سیری ناپذیر شده است..!
ورشکسته شدن انتشاراتی ها،بی سوادی برخی دانشجو ها،خلوت
بودن کتابخانه ها و.. برایمان مهم نیست اما از گران شدن اُدکلن مورد
علاقه ی خود سخت ناراحتیم..
قحطی امــــروز... قحطی انسانیت است... قحطی اخلاق... قحطی
همدردی... قحطی مهربونی...
که ما در این روزگار آن را به وضوح لمس می کنیم.
در یک جای دور پیرمردی نارنجی پوش با عجله وارد بیمارستان شد و
کودکی را روی دست داشت.. به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این
بچه برسید..
پرستار گفت:این بچه احتیاج به عمل دارد.. هزینه ی عمل را باید بپردازید..
مرد گفت:اما من پولی ندارم.. یه ماشین با این بچه تصادف کرد و فرار
کرد.. پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.. شما عملش کنید ؛من پول
عمل رو تا شب براتون میاورم..
دکتری که باید عمل رو انجام میداد بدون اینکه به اون کودک نگاهی بیندازد
گفت:این قانونه بیمارستانه ؛ هزینه ی عمل از قبل باید پرداخت شود...
صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به
دیـــــروزش می اندیشید...
عــــشـــــــقـــــ...
یـنـی ایـنـکـه فـقـط مـخـاطـبِ خـاص کـه مـنـو تـَرک کـرده، مـی تونـه حـدس
بـزنـه چـه رمـز عـبـوری بـرای ورود بـه سـایـت گـذاشـتم !!
و مـی تـونـه راحـت و یـه ضـرب وارد کـنـتـرول پَـنـل مـن بـشـه..
مخاطب خاص:آنـــــــــلایـن کـه مـیـشوے انـگـشـتــــــــــانـم بـه لکنـــتـــ
مـے افـتـنــב!!!
نوشته ها بهانه است ، فقط مینویسم که یادآوری کنم به یادتم ،
باورش با تو!!!!!
شمــا یادتـــون نمیــاد ...
مــنــم یادمـ نمیــاد ...
ولی میــــگن آدمــا یه زمــانی مهــــربون بـــودن ..!!
تو شهر بازی نیشـسـته بـودم واســه خــودم بـا محـمـد و محـمدرضا و
محــسن .یهـو یـه دختــر کــوچولو خوشـگـل اومـد پیـشـم بهـم گـفـت :
آقـا…آقـا..تو رو خــدا یه لــواشـک ازم بـخـر!!
نـگاش کــردم …چـشـمـاشـو دوس داشـتم…دوبـاره گفــت آقــا..اگــه ۴ تـا
بـخـری تخـفیـف هـم بهـت میـدم…بهـش گفـتم اسـمـت چـیـه…؟
-فـاطـمـه…بـخـر دیـگه…!
کـلاس چـنـدمـی فـاطــمه…؟
-میـرم چهــارم…اگـه نمــیخری بــرم..
مــی خـرم ازت صبـ کـن دوستــامــم بیـان هـمـشو ازت میخــریم مـامـان
و بـابـات کـجـان فـاطـمه؟؟
-بـابـام مــرده…مـامـانـمــم مــریضـــه…مــن و داداشــم لواشــک مــی
فروشـیــم
(دوســتام هـمه رسـیدند هـمه ازش لواشــک خــریدند خیلـی خوشـحال
شــده بود…مــــی خنـدیـد…از یـه طـرف دلــم ســوخت کــه مــا کجــاییــم
و ایــن کــجا…از یه طــرف هــم خوشــحال بـودم کـه امـشــب با دوسـتام
تونـسـتیـم دلـشو شــاد کـنیـم)
فاطمه میذاری ازت یـه عـکـس بـگـیرم؟
-باشــه فقــط ۳ تا !
باشــه…
-اگه ۵۰۰ تـومــن بـدی مـقنـعـمـو هـم بـر میـــدارم
- فاطــمههههههههههههههههه…دیـگــه ایــن حــرف و نـــزن! خــیلی
نـاراحــت شـــدم ازت!
سریع کــوله پـشـتیـشــو بــرداشــت و رفــت…وقتی داشــت مــی
رفت.نگــاش مــی کردم …نـه بـه الانــش…نـه بـه ظاهــرش …
به آینــده ایــی کــه در انتــظار ایــن دخــتره نــگــاه میکـــردم…و مـا بایــد
فـقـط نگاه کنیم…فقط نگاه…فقط نگاه
بدجوری جو گیر شدی...
از بودنم سیر شدی؟...
رفتی و پشت سرم حرف زدی؟فکر می کنی شیییییر شدی؟
هنوز ی بره ای عزیز,فکر می کنی گرگ شدی...
اینقده بچگی نکن فکر می کنی بزرگ شدی...
پاییز که شد؛
به جُرمِ کم کاری اخراجش کردند؛
رُفتگری که عاشق شده بود؛
و برگ ها را قدم می زد و جارو نمی کرد ...
اینجا صدای پا زیاد مـــی شنوم امـــا …
هـیچکدام تـــــــو نیستــــی
“دلـــــم ” خوش کرده خودش را به این فکر که شاید...
” پا برهـنه” بیایی!
همه ی حرف دلـــم با تــو همین است که: "دوســـت..."!!!
چه کنم، حرف دلم را بزنم یا نزنم؟
زمین خوردن چه زیبــــاست !!
اگر هدف:
بوسیـــدن
خـــاک
پــــای
تـــــو
باشد...
مــــادرم!
سلامتی همه مادرا که ...
یه وختای اینقد زندگیم غمناک میشه
که دوس دارم یکی یوهو بگه….کاااااات….عالی بود عالی…
خسته نباشین بچه ها…واسه امروز بسه!
یادتونه هرکی بهمون فحش میداد کف دستمونو
نشونش میدادیم می گفتیم:آینه آینه!
حـکـایـت مـــنــــو تــــو
حـکـایـت آتـــــش و آبـــــ بــود..
بـه آغــــوشـــم کـشـیـدی..خـــامــــوش شـــدم..
نــــــابـــــود شــــدم...
امــــــــــا
تـــو هـمـان آبــــــِ جـاری خـواهــی مــانــد
شـایــــــــد..شـــایـــــد..قــطــعــأ
آتـــشِ دیــگــری در آغـــوشــت
جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان
خــواهـــــــد داد.....
ببـــین...
هـــــم خونه ما تو تهــرانه هم خونه شـــما.
فقط ما منطقه ۱۸ میشـــــینیم شما منطقه یک !
هم بابای تو کارمــــــنده هم بابای من .
فقط بابای من ماهــــــی ۶۰۰ تومان حقوق میگیره بابای تو ماهـــــــــی ۶
میلیون تومان !
هم تو مــــوبایل داری هم من .
فقط تو iphone 5 داری مــــن نوکیا 1100 !
هم ما آپارتمان نشیــــــنیم هم شما ،
فقط ما طبقه ســـومیم شما طبقه ســــی و سوم !
هم شما ماشــــــین دارین هم ما ،
فقط
ماشــــین ما پرایــــده ماشین شما پرادو !
هم ما تابســـــــتونا مسافرت میریم هم شما ،
فقط ما میریم شمال شما میرین قطب شمــــال !!
پس دیگه واسه چی هی میگی ما دوتا به درد هم نمیخـــــــــوریم؟
من برای رسیدن به قلب عشق و روشنای بهار راه را به رود پیوند خواهم
زد تا روح تیر و سیبهای رسیده احساس همگی سهم تو باشند ...فقط
مراقب قلبم باش او هنوز کودکی نو پا است.....
در دفتر نقاشی خود خورشید را سیاه کشیدم تا پدر کارگرم زیر نور آفتاب
نسوزد.
بزرگترين حماقت آدم ها در اينه كه به كسي كه بايدلگد بزنن,لبخند ميزنن...
گاهي بايد بي رحم بود..
نه با دوست،
نه با دشمن..
بلكه با خودت..
و چه بزرگت ميكند آن سيلي كه خودت ميزني به صورتت!!!
.: Weblog Themes By Pichak :.