خدایا من اگر بد کنم تورا بنده دیگر بسیار است تو اگر با من مدارا نکنی
مرا خدایی دیگر کجاست؟؟؟؟
دوس دارم تو این سن باشم و به زمان زنگ انشای دوران مدرسم برگردم
و هرچی دل تنگم میخواد بگم الان که حرف زیاد دارم....
قـــدیـــمــــا.. . . .
اون زمان ها که شامپوی موجود خمره ای زرد بود،اگه یه وقت صورتیش
که رایحه ی سیب داشت گیرمون می اومد ذوق مرگ میشدیم..سُس
مایونز کالای لوکسی بود؛ پُفک نمکی و ویفِر شُکلاتی آخرتِ خوراکی ها
بود.. صفهای طولانی برای 20 لیتر نفت.. بگو مگو سر کپسول گاز که با
کامیون تو محل ها توزیع میشد.. جهیزیه ی نوعروس که خانواده اش رو
به زحمت می انداخت..پوشیدن کفش آدیداس رویا بود....
همه ی اینها بود؛ موشک و بمب و شهید و ... هم بود.... اما کسی از
قحطی حرف نمی زد...
و امـــا امـــــــــروز... . . .
توی فروشگاه ها فقط شامپو و کفش های خارجی دیده میشه..از انواع
تنقلاتم که دیگه هیچ.. از موبایل و تبلت و دارو های چاقی ولاغری و
صندلی های ماساژور گرفته تا بستنی با روکش طلا و رینگ اسپرت و ...
فراوونه..
با این همه تجملات تو ماشین هامون نشستیمو از شنیدن کلمه ی
قحطی به لرزه می افتیم ،به سمت بازار ها هجوم میبریم که نکنه
تیشرت فِلان مارک گیرمون نیا و ..
متاسفانه اِشتهایمان برای مصرف،تجمل،پُز دادن و له کردن دیگران
سیری ناپذیر شده است..!
ورشکسته شدن انتشاراتی ها،بی سوادی برخی دانشجو ها،خلوت
بودن کتابخانه ها و.. برایمان مهم نیست اما از گران شدن اُدکلن مورد
علاقه ی خود سخت ناراحتیم..
قحطی امــــروز... قحطی انسانیت است... قحطی اخلاق... قحطی
همدردی... قحطی مهربونی...
که ما در این روزگار آن را به وضوح لمس می کنیم.
در یک جای دور پیرمردی نارنجی پوش با عجله وارد بیمارستان شد و
کودکی را روی دست داشت.. به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این
بچه برسید..
پرستار گفت:این بچه احتیاج به عمل دارد.. هزینه ی عمل را باید بپردازید..
مرد گفت:اما من پولی ندارم.. یه ماشین با این بچه تصادف کرد و فرار
کرد.. پدر و مادر این بچه رو هم نمی شناسم.. شما عملش کنید ؛من پول
عمل رو تا شب براتون میاورم..
دکتری که باید عمل رو انجام میداد بدون اینکه به اون کودک نگاهی بیندازد
گفت:این قانونه بیمارستانه ؛ هزینه ی عمل از قبل باید پرداخت شود...
صبح روز بعد همان دکتر سر مزار دختر کوچکش ماتش برده بود و به
دیـــــروزش می اندیشید...
عــــشـــــــقـــــ...
یـنـی ایـنـکـه فـقـط مـخـاطـبِ خـاص کـه مـنـو تـَرک کـرده، مـی تونـه حـدس
بـزنـه چـه رمـز عـبـوری بـرای ورود بـه سـایـت گـذاشـتم !!
و مـی تـونـه راحـت و یـه ضـرب وارد کـنـتـرول پَـنـل مـن بـشـه..
مخاطب خاص:آنـــــــــلایـن کـه مـیـشوے انـگـشـتــــــــــانـم بـه لکنـــتـــ
مـے افـتـنــב!!!
نوشته ها بهانه است ، فقط مینویسم که یادآوری کنم به یادتم ،
باورش با تو!!!!!
شمــا یادتـــون نمیــاد ...
مــنــم یادمـ نمیــاد ...
ولی میــــگن آدمــا یه زمــانی مهــــربون بـــودن ..!!
تو شهر بازی نیشـسـته بـودم واســه خــودم بـا محـمـد و محـمدرضا و
محــسن .یهـو یـه دختــر کــوچولو خوشـگـل اومـد پیـشـم بهـم گـفـت :
آقـا…آقـا..تو رو خــدا یه لــواشـک ازم بـخـر!!
نـگاش کــردم …چـشـمـاشـو دوس داشـتم…دوبـاره گفــت آقــا..اگــه ۴ تـا
بـخـری تخـفیـف هـم بهـت میـدم…بهـش گفـتم اسـمـت چـیـه…؟
-فـاطـمـه…بـخـر دیـگه…!
کـلاس چـنـدمـی فـاطــمه…؟
-میـرم چهــارم…اگـه نمــیخری بــرم..
مــی خـرم ازت صبـ کـن دوستــامــم بیـان هـمـشو ازت میخــریم مـامـان
و بـابـات کـجـان فـاطـمه؟؟
-بـابـام مــرده…مـامـانـمــم مــریضـــه…مــن و داداشــم لواشــک مــی
فروشـیــم
(دوســتام هـمه رسـیدند هـمه ازش لواشــک خــریدند خیلـی خوشـحال
شــده بود…مــــی خنـدیـد…از یـه طـرف دلــم ســوخت کــه مــا کجــاییــم
و ایــن کــجا…از یه طــرف هــم خوشــحال بـودم کـه امـشــب با دوسـتام
تونـسـتیـم دلـشو شــاد کـنیـم)
فاطمه میذاری ازت یـه عـکـس بـگـیرم؟
-باشــه فقــط ۳ تا !
باشــه…
-اگه ۵۰۰ تـومــن بـدی مـقنـعـمـو هـم بـر میـــدارم
- فاطــمههههههههههههههههه…دیـگــه ایــن حــرف و نـــزن! خــیلی
نـاراحــت شـــدم ازت!
سریع کــوله پـشـتیـشــو بــرداشــت و رفــت…وقتی داشــت مــی
رفت.نگــاش مــی کردم …نـه بـه الانــش…نـه بـه ظاهــرش …
به آینــده ایــی کــه در انتــظار ایــن دخــتره نــگــاه میکـــردم…و مـا بایــد
فـقـط نگاه کنیم…فقط نگاه…فقط نگاه
بدجوری جو گیر شدی...
از بودنم سیر شدی؟...
رفتی و پشت سرم حرف زدی؟فکر می کنی شیییییر شدی؟
هنوز ی بره ای عزیز,فکر می کنی گرگ شدی...
اینقده بچگی نکن فکر می کنی بزرگ شدی...
پاییز که شد؛
به جُرمِ کم کاری اخراجش کردند؛
رُفتگری که عاشق شده بود؛
و برگ ها را قدم می زد و جارو نمی کرد ...
اینجا صدای پا زیاد مـــی شنوم امـــا …
هـیچکدام تـــــــو نیستــــی
“دلـــــم ” خوش کرده خودش را به این فکر که شاید...
” پا برهـنه” بیایی!
همه ی حرف دلـــم با تــو همین است که: "دوســـت..."!!!
چه کنم، حرف دلم را بزنم یا نزنم؟
زمین خوردن چه زیبــــاست !!
اگر هدف:
بوسیـــدن
خـــاک
پــــای
تـــــو
باشد...
مــــادرم!
سلامتی همه مادرا که ...
یه وختای اینقد زندگیم غمناک میشه
که دوس دارم یکی یوهو بگه….کاااااات….عالی بود عالی…
خسته نباشین بچه ها…واسه امروز بسه!
یادتونه هرکی بهمون فحش میداد کف دستمونو
نشونش میدادیم می گفتیم:آینه آینه!
حـکـایـت مـــنــــو تــــو
حـکـایـت آتـــــش و آبـــــ بــود..
بـه آغــــوشـــم کـشـیـدی..خـــامــــوش شـــدم..
نــــــابـــــود شــــدم...
امــــــــــا
تـــو هـمـان آبــــــِ جـاری خـواهــی مــانــد
شـایــــــــد..شـــایـــــد..قــطــعــأ
آتـــشِ دیــگــری در آغـــوشــت
جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان
خــواهـــــــد داد.....
ببـــین...
هـــــم خونه ما تو تهــرانه هم خونه شـــما.
فقط ما منطقه ۱۸ میشـــــینیم شما منطقه یک !
هم بابای تو کارمــــــنده هم بابای من .
فقط بابای من ماهــــــی ۶۰۰ تومان حقوق میگیره بابای تو ماهـــــــــی ۶
میلیون تومان !
هم تو مــــوبایل داری هم من .
فقط تو iphone 5 داری مــــن نوکیا 1100 !
هم ما آپارتمان نشیــــــنیم هم شما ،
فقط ما طبقه ســـومیم شما طبقه ســــی و سوم !
هم شما ماشــــــین دارین هم ما ،
فقط
ماشــــین ما پرایــــده ماشین شما پرادو !
هم ما تابســـــــتونا مسافرت میریم هم شما ،
فقط ما میریم شمال شما میرین قطب شمــــال !!
پس دیگه واسه چی هی میگی ما دوتا به درد هم نمیخـــــــــوریم؟
من برای رسیدن به قلب عشق و روشنای بهار راه را به رود پیوند خواهم
زد تا روح تیر و سیبهای رسیده احساس همگی سهم تو باشند ...فقط
مراقب قلبم باش او هنوز کودکی نو پا است.....
در دفتر نقاشی خود خورشید را سیاه کشیدم تا پدر کارگرم زیر نور آفتاب
نسوزد.
بزرگترين حماقت آدم ها در اينه كه به كسي كه بايدلگد بزنن,لبخند ميزنن...
گاهي بايد بي رحم بود..
نه با دوست،
نه با دشمن..
بلكه با خودت..
و چه بزرگت ميكند آن سيلي كه خودت ميزني به صورتت!!!
آدم است ديگر.!
يه روز حوصله ي هيچي رو ندارد. .
دوست دارد، خودش را بردارد..
بريزد دور!¡
گفت سیگار گرون شده ترک میکنی؟باخودم گفتم ..کاش بدونی چقدرگرون
تموم شد تاسیگاری شدم
تفاوت آدم های موفق و ناموفق در زمین خوردن یا نخوردنشان نیست در نوع عکس العمل آنها بعد از زمین خوردنشان است
آنهایی که زمین نمیخوردن دلیلش این نیست که خوب راه میروند احتمالاً ایستاده اند و اصلاً راه نمی روند این جهان جهان تغییر است نه تقدیر
به جایی که می افتی خوب نگاه نکن به جایی نگاه کن که لیز خوردی
شکوه و لذت های دنیوی همچون دایره ای است که بر سطح آب لحظه به لحظه به بزرگی آن افزوده میشود و سپس در نهایت بزرگی هیچ میشود
به سلامتی پدری که روحی سبک تر از بادکنک داره و غیرتی سنگین تر از کوه داره
ﺍﻱ ﮐﺎﺵ ﻳﺎﺩ ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﻢ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﻱ ﺣﺮﻣﺘﻢ ﺯﻳﺮ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﻓﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻲ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻧﺒﺎﺷﻢ .
سیــــب هنوز هم شیــــرین است....
هنوز هم آدم بــــهشت را به لبخند حــــوا میفروشد.
شــــــــــــــیطان بهانه بود!
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺁﺩﻣﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺘﻮﻥ
ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺸﻦ ﺑﺎﺷﯿﺪ !
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺪ ﺑﺎﺷﻦ ، ﻧﻪ
ﺷﺎﯾﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﻦ ...
ﻓﻘﻂ
ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﻧﯿﺴﺘﻦ ...
ما ""مـــرد"" هستیم!
دستــــانمان از تو زِبرتر و پهن تر است!!!
صورتمان ته ریشى دارد!!!
قلبمان به وسعـــتِ دریــــا!
جـــاىِ گریـــــه کردن به بالکن میرویم و سیـــــگار دود میــــکنیم!!!
... ... ... ... ما با همــــان دستان پهن و زبر تو را نوازش میکنیم!!!
با همان صورت ناصاف و ناملایم تو را میبوسیم و تو آرامــــ میشوى!!!
آنقــــدر مارا نامــــرد ""نخوان""!!!
آنقدر پول و ماشین و ثـــــروت مان را""نسنج""!!!
""نــــخ بده"" تا زمین و زمان را برایت بدوزیم!!!
من بودم ...
او بود ...
خوشبخت در یک جزیره دور افتاده متروک، همه چیز عالی بود...
قبل از انکه قایقی بیاید!
تنها چیزی که خرجی ندارد،جاری شدن در ذهن دیگران است...
پس آنگونه جاری شو که، خنده بر لبانشان نقش بندد، نه نفرت در دلشان...
قابل توجه دهه شصت
یه زمانی حاشیه فرش جاده اتومبیل رانیمون بود یادتونه?
یاد روزای خوب و بی غل وغش کودکی بخیر
از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛
با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرابه خود و به عشق خود و به حقیقت خود
شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند؛
با زنت شوخی کن
سر به سرش بگذار
از غذایش بِچِش
از دستپختش تعریف کن
و بدان که اگر گاهی هم ظرف ها را تو بشوری
آسمان خدا به زمین نمی آید!...
آخر می دانی؟
او همان دختر رویاهای دیروزت است
که به آشپز خانهء زندگی امروزت آمده!...
باور کن بدون او
اجاق خانه ات حسابی کور کور است!
گاهي بايک قطره،ليواني لبريز ميشه.گاهي بايک کلام،قلبي آسوده و آروم ميشه.گاهي بايک کلمه،يک انسان نابود ميشه؛و گاهي هم بايک بي مهري،دلي شکسته ميشه.مراقب بعضي يک ها باشيم،بااینکه خیلی ناچيزند..
شاید برایت عجیب است این همه آرامشم!
خودمانی بگویم به آخر که برسی دیگر فقط نگاه میکنی...
اون دخترایی که وقتی یه پسر مودبانه میره جلو
ازشون میخواد که اگه امکان داره چند دقیقه وقتشون رو بگیرن.
بهش نخندن. یا مسخرش نکنن.
شاید بلد نیست مثل دیگرون شماها رو به بازی بگیره!!!
شاید واقعا" عاشقتون شده؟
نمیدونم چی بگم ولی نکنین این کارو!!!
گناه دل شکن هارو به پای طراحان دل ننویسید...
اگر توانستید
خدایا ……..کسی اینجا به یادش تیست که دنیا زیر چشماته ….. یه عمر یادمون رفته زمین دار مکافاته ……..فراموشم شده گاهی که من اینجا چه ها کردم …..که روزی باید از اینجا بازم پیش تو برگردم…….خدایا وقت برگشتن یه کم با من مدارا کن ……شنیدم گرم اغوشت اگه میشه منم جا کن
.: Weblog Themes By Pichak :.