قیافه ام تابلو شده بود !گفتن : چی میکشی ؟گفتم : زجر !گفتن : نه
یعنی چی مصرف میکنی ؟گفتم : زندگی … !
سراغم را نمیگیری !!
چه شد افتاده ام از چشمت؟
منم فانوس لبخندت
غرورت
گریه ات
خشمت
اسیرم
خسته ام
سیرم...
مرا دریاب که میمیرم...
سعدی کجایی؟ بیا و این شعرت را پس بگیر.... در شهرما بنی آدم ابزار
یکدیگرند
در گلوی من ابر کوچکی است...
میشود مرا بغل کنی؟!؟
قول میدهد گریه کم کند...
امروز خم شدم و در گوش کودکی که تازه به دنیا امده بود گفتم:
چیزی از دست ندادی...
میــری؟؟!!
باشه برو به درک ...
دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم
از ناز کشیدن هم خبری نیست
سخت شدم مثل سنگ
پس راهت را بگیرو برو...
این روزها شدم معادله ی چند مجهولی؛هیچکس از هیچ راهی مرا
نمیفهمد
امشب یهو دلــــــــــــم کودتا کرد...
تو رو می خواســـــــــــت..
ســَـرَم رو کردم زیر ِ بالشت
آروم به دلـــــــــــم گفتم
خــــــــــفه شو....
دوره دموکراسی گذشته.... می زنم لهـــــــــت میکنم!!!!!!!!
می گویند عشق آنست که به او نرسی
و من می دانم چرا …!
زیرا در روزگار من،
کسی نیست که زنانه عاشق شود
و مردانه بایستد…
پشت سرم حرف بود…
حدیث شد…
می ترسم آیه شود !
سوره اش کنند به جعل !
بعد تکفیرم کنند این جماعت نا اهل
فلسفه نباف شاعر..
چه ممکن…چه محال…چه اجبار…چه اختیار…چه هرکوفته دیگری…او رفته
است دیگر!
خیلی وقته که دیگه نمیای به خاطرم
ولی یادته یه روز باهم اول طلوع و بعد غروب خورشیدو وایستادیم و نگا
کردیم!؟
هرروز که صبحا میرم دانشگا طلوع رو بعد برگشتنی عصرا غروب رو میبینم
یعنی هر روز دوبار خاطراتت برام زنده میشن و همه بدنم میلرزه،نفسم بالا
نمیاد،بغضم میگیره،چشام پرمیشه
اما میدونی چی بیشتر ازهمه داغونم میکنه؟
اینکه دیگه شکل صورتت یادم نمیاد
بعد از رفتنش موهایم را از ته زدم ...
خاطره ی دستانش دیوانه ام میکرد...
دیشب خدا را دیدم
میگریست
من نیز گریستم
هر دو یک درد شدیم
آدم ها ....
کم طاقتی عادت آن روز هایت بـــود
امروز برای خبرگرفتن از من چه صبور شده ای ...
دلم نگرفته از اینکه رفتی.دلم گرفته از اون همه دوست داشتن هایی که
گفتی و نداشتی
گله ای نیست...
خودم آرزوکردم که به هر چه دوست داری برسی
آرزویم برآورده شد ....
به "او " رسیدی...!!!
چگونه به تمام تاولهاي پاهايمان بگوييم :
تمام مسير طي شد اشتباه بود ؟
آقــــا جـــان؛
بـبـخـش کـه بـا یـک حـرفِ قبیله ی مایاها؛
یـادمـان رفـت کـه؛
بـی آمـدن تـو؛
دنـیـا تـمـام نـمـی شـود ...
السلام علیک یا أباصالح المهدی ادرکنی «عج»
شب یلدای من آغاز شد
نه سرخی انار نه لبخند پسته نه شیرینی هندوانه
بی تو یلدا زجر آور ترین شب دنیاست
بی من یلدایت مبارک
بدو که روز کوتاهه / پائیز آخر راهه
هندونه رو آوردی؟ / جوجه هاتو شمردی ؟
زمستون میشه فردا / مبارک باشه یلدا !
در آغاز زمستان هرگز زمستانی مباد ، بهار آرزوهایت
یلدا مبارک . . .
شده یلدا مقارن با محرم
نمی دانم بخندم یا بگریم
مبارک، تسلیت عید و عزاتان
پس از شادی بخور یک ذره هم غم!
آری امشب شب یلدا است
شب فال
شب عشق
شب هندوانه
وشب آزادی وشب رهایی
چیزی به یادم نمی آید
جز اینکه
امشب شب تنهایی من است
یلدایت مبارک
من بلندای شب یلدا را / تا خود صبح شکیبا بودم
شب شوریده ی بی فردا را / با خیال تو به فردا کردم
چه شبی بود !؟ / عجب زجری بود !؟
غم آن شب که شب یلدا بود
سهم “ من ” از “ تو ” عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست !
همان دلتنگی بی پایانی ست که روزها دیوانه ام می کند !
خنده ام میگیرد وقتی پس از مدت ها بی خبری ، بی آنکه سراغی از این
دل آواره بگیری !
میگویی : دلم برایت تنگ است !
یا مرا به بازی گرفته ای یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی !
دلتنگی ارزانی خودت . . .
تو که نمی آیی ، تاج و تختی برای خودش به هم می زند دلتنگی !
دلتنگم !
مثل خیلی از روزهای زندگانی ام .
این روزها هیچ کس شریک غم و دلتنگی آدمها نیست ؛
تنها همدم تنهایی ها و بی کسی هایم ، یک قلم و چند ورق کاغذ تا
نخورده است .
اگر روزی کاغذهایم تمام شوند چه کنم . . . ؟!
بعضی وقتها اونقدر دلتنگه کسی میشی که اگه بفهمه ، خودش از نبودن
خودش خجالت میکشه !
ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ
ﯾﻪ ﺷﺒﺎﯾﯽ
ﺑﻪ ﯾﻪ ﺍﺩﻣﺎﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﯼ
ﮔﻮﺷﯿﺘﻮ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯼ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮﯼ
ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﺱ
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺑﺨﻮﺩﺕ
ﻣﯿﺎﯼ
ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﯼ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺻﻔﺤﻪ ﯼ
ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﺠﻮﺍﺏ
ﺍﺷﮑﺎﺕ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪﻥ
ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯿﮕﯽ
ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﺍﺧﺮﺵ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺷﺪ ...?
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﯿﭻ
ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻢ ؛ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘﯽ ، ﻧﯿﺴﺘﻢ
همه لحظه هاي پاياني پاييزيت پر از خش خش آرزوهاي قشنگ
(پيشاپيش يلدا مبارك)
خدایا نگاه کن , نگاه کن من تنها نیستم, نگاه کن , ما , تنهایم ببین ما چند
نفریم که داریم عشقمونوکناریکی دیگه میبینیم .
خدایا کدام پل در کجای دنیا شکسته است که هیچ کس به خانه
آرزوهایش نمیرسد!
قابل توجه دانشجویان:
امتحان وسیله هستش ، نمره دست استاده
ﺧﺪﺍﯾﺎ ....
ﺗﻮ ﺩﻧــﯿﺎﯼ ﻣﺎ ﺁﺩﻣــﺎ ...
ﯾﻪ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﮐــﻢ ﺁﻭﺭﺩﻥ " !...
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧــﺪﺍﯾﯽ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺗﺠﺮﺑﺶ ﮐﻨﯽ ....
ﺧــﻮﺵ ﺑﻪ ﺣــﺎﻟﺖ ... !!
میگن دنیا بی وفاست:اما...
قدرش رابدانید.
من دنیای بی وفاتری هم داشتم!
معلمم بخاطربرگ سفیدنقاشی ام مرا تنبیه کرد
امامن درون دفترنقاشیم بیکسی خودم راکشیده بودم
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺷﮑﺮﺕ ...
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﺑﻮﺩ ..
ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﺗﻮ،ﺑﻪ ﮐﺮﻡ ﺗﻮ ....
ﺣﺘﯽ ﺑﺎﺑﺖ ﯾﮏ ﺩﻡ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ
ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﺩ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﺷﮑﺮ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﮐﻢ ﺍﺳﺖ ...
.: Weblog Themes By Pichak :.