بچه بودم وقتي اسفناج ميخوردم حس ميكردم زورم بيشتر
ميرفتم دعوا ,كتك ميخورم برميگشتم به ملوان زبل فحش ميدادم!!!
نوه عمم اسمش مهرساناس با فک وفامیل رفتن بازار براش لاک خریدن برادر شوهر عمم گفت مهرسانا لاکتو میدی منم بزنم؟ مهرسانا گفت مگه تغییر جنسیت دادی تو میخوای لاک بزنی؟
هرکی از یه طرف رفتن گمو گور شن
اینا دهه هشتادین دیگه باید یه تابلو بچسبونن روشون با احتیاط نزدیک شوید حرفم نزنید.
امروز يه پسره رو ديدم موهاش بلند تا پايين شونش. اين مسئله مهمي نيست .مسئله مهم اينجاس كه......
پسره با كـش عروسكي صورتي كه روي كشِ عكس زيـــبــاي خــفــته بود موهاشو بسه بووود!!
تازه يه كلاه بافـت زرد كه عكس pooh بود سرش كرده بود!!!!
خدايـــش حقش بود جف پا ميرفتم تو صورتش!!!!!!
امروز ظهر تو تاكسي يه دختره كنارم نشسه بود .چكمه پوشيده .يه پليور پوشيده. تازه روي پليورش پالتو پوشيده كلاه پشمي سركرده. در ضمن شالشو جوري دور خودش يچونده كه فقط چشاش پيداس .اونوخ از تو كيفش بادبزن دراورده خودشو باد ميزنه و ميگه: چقد هوا گرم!!!
خـــدايــا بــا كـيـا تـو يه ميـليـون و شـيـصـد كـيـلـومـتـر مـربـع جـامـون كـردي آخـــــــه!!!!!
مامانمو با ماشین بردم بیرون خرید کنه موقع پیاده شدن درآورده کرایه میده..
من
مامان
مامانه حواس جمه داریم
رفته بودم کتاب فروشی یه خانومی اومد گفت:
آقا ببخشید 1 متر کتاب نارنجی دارید؟!
فروشنده بنده خدا مونده بود هاج و واج!
باز خانومه تکرار کرد:
1 متر کتاب نارنجی دارید؟؟!
دیگه علاوه بر فروشنده منم مات و مبهوت زل زده بودم به خانوم!
چند ثانیه تو 1یه سکوت مبهم گذشت؛
بعد خانومه گفت:
آقا دکور خونمون نارنجیه این کتابارو میخوام بچینم تو کتابخونه که دکورمون تکمیل شه!!!!
بچه که بودم ..
هر روز که تلویزیون و روشن میکردم
ارزو داشتم بگه امروز اخرین قسمت اخباره ..!!!! :)
ینی یه ساعت ؛ تمومِ خونه رو جارو میکشی؛
همین سیمِ جارو رو از برق در میاری ،
هرچی آشغال هستش خودشو نشون میده ..!:|
یه روز با دوستام تو حیاط دانشگامون نشسته بودیم،داشتم داستان یه
کتاب که تازه خونده بودم رو واسشون تعریف میکردم.
یه پسره نشسته بود روبرومون،گوشاشم گذاشته بود کنار ما ببینه چی
میگیم.
حرصم گرفت بهش گفتم خیلی دور نشستی،بیا نزدیکتر قشنگ صدام بهت
برسه.
از جاش پاشد،گفتم ایول ضایش کردم.
یدفه دیدم اومد نشست کنارم،انقد شکه شدم حرفم یادم رفت،یدفه
برگشته میگه زود باش بقیشو بگو،کلاس دارم میخوام برم.
من: O_O
الان هروقت منو میبینه میگه کتاب جدید نخوندی واسم تعریف
کنی!!!!!!!!!
يه مارمـــولك ديــــدم
چنــد دقيقه نیگاش كردم تا يه جا ثابت بمـــونه
بعد كلـــى التماسش كردم و جون دوس دخترشو قسم دادم و ...
كه لامصـــب همونجا بمونه تا مـــن برم پيف پاف بخـــرم بيام
دمـــش گرم وقتى برگــشتم هـــمونجا بود
غيرت داره رو نامـوســش
به خانووووم دوس دخــدر زنگ زدم و داشـــتم باهاش حرف میزدم،
اونم داشت با هندزفیری باهـام حرف میزد که اگه کســـی اومد تو اتاقش
وانمود کنه داره آهنــگ گوش میده.
بعد مامانش صداشو شنید که داره حرف میزنه
و یهههههو اومد تو و گوشیشو گرفت.!!!!!
منم به جای اینکه قطع کنم شروع کردم " تهی" خونـــدم
که یـنـــی داشت آهنـگ گوش میــداد
"من و این این این منو منو این منو این اینهو در و تخته ایم نمیخوایم به هیشکی سر نخ بدیم"
مامانش یکاره برگش گف :" سرنخو دادی مگه دستم بت نرسه "
مام اومدیم جمش کنیم به مکالمه با مادرش ادمه دادیـــمو
هیچــــی دیگه الکـــی الکـــی یه خواستگاری افتاد تو پاچمون
حالا موندم بـــرم خواستگاری یا بی خیال دخدره شم
خير سرم داشتم با خانوادم فيلم نگا ميكردم يارو داشت بد نگا ميكرد
گفتم مث پدرسگا نگا ميكنه
بعد گفتم مث بابا نگا ميكنه
من
بابام
اهل خانه
راننده تاکسی گفت :
من کارمو خیلی دوست دارم ، من صاحب این ماشینم ، من تجارت خودمو دارم ، من رئیس خودمم ، هیچکسم بهم نمیگه چیکار باید بکنی !
منم سريع بهش کفتم :
اقا برو دست راست!!!
یه روز همسایمون اومد دم خونمون. یه پیغامی داد که باید به مامانم میرسوندم. بعد که خواست بره بهش گفتم ببخشید مزاحمتون شدم.
من
همسایمون
کل ساختمون
عاغا ما یه رفیق داریم بچه شهرستانه یه روز رفتیم دیدیم داره گریه میکنه مام شوکه چی شده عباس اتفاقی افتاده؟؟
عباس:همش تقصیر شماس شما منو بدبخت کردید
ما:چرا ؟مثل ادم حرف بزن ببینیم چی شده
عباس:رفتم خواستگاری جواب رد دادن
ما:همین !خاک تو سرت!!!حالا چرا؟
عباس:گفتن مرد باید سبیل داشته باشه تو مرد نیستی(قابل توجه که ما قبلا سبیل عاغا رو زده بودیم)
ما هم که بامعرفت رفتیم یه سبیل مصنوعی گرفتیم چسب پیدا نکردیم با گریس چسبوندیم خلاصه بعد دو هفته رفت دختر رو گرفت اما حالا ما موندیم چه جوری این سیبیلَ رو بکَنیم فکر کنم چسبیده به ریشه اصلی طبیعی شده
ذهن خلاق داریم؟؟!!
اعتراف میکنم بچه که بودم پیرهن رنگ روشن می پوشیدم
میرفتم مسجد زنجیر میزدم فرداش تو مدرسه ب دوستام میگفتم پیرهن
من سیاه تره من از تو بیشتر زنجیر زدم...
.: Weblog Themes By Pichak :.