تاريخ : برچسب:اس ام اس جدید, | | نویسنده : zahra

یادش بخیر سکه میذاشتیم زیر کاغذ با مداد روشو رنگ میکردیم جاش

میموند رو کاغذ کلی ذوق میکردیم. . .

کیا یادشونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 یه استاد داریم کچل و بداخلاق .امروز سر کلاس دانشگاه کلاسش

کوچیک بود سریع پر شد. بعد یه دختره اومد از وسط اومد تا ته کلاس دید

جا نیست بر گشت . یهو استاد گفت چرا نمیشینی؟ گفت استاد جا

نیست کجا بشینم. استاد گفت بیا بشین رو سر من.

منم که سرم تو کار خودم بود یهو سرم رو اوردم بالا گفتم : استاد اونجا که

لیز می خوره...

کلاسی رو میگی که کسی جرأت خندیدن نداشت. منفجر شد.

من

استاد.

دانشجوها.

وبلاگ کلاس.



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 سوم راهنمایی امتحان کلاسی جغرافی داشتیم!

خلاصه برگه درآوردیم و سوالهارو نوشتیم! تو 5 دقیقه اول جوابها رو یا

درست یا غلط نوشتم و اومدم برگه رو بدم و برم, آق دبیر گفت زودتر از 20

دقیقه برگه تحویل نمیگیرم!

خب منم رفتم نشستم سر جام, برگه رو گذاشتم ته میز,خودم نشستم

سر میز!

بعد چن دقیقه حوصلم سر رفت حواسم هم سر جاش نبود,با خودم گفتم

بذار ببینم جوابهایی که دادم درست بودن یا نه!

خلاصه حواسم نبود دست کردم کیفم کتاب جغرافی که نیم متری

بود(5سال پیش) درآوردم شروع کردم ورق زدن(البته نه پنهانی و برای

تقلب, بلکه خیلی عادی)

برگمو برداشتم و جوابهای کتاب مقایسه کردم و چن تا رو درست

کردم,بعد کتاب گذاشتم تو کیفم! 20 دقیقه شده بود پاشدم برگمو دادم

رفتم!

جلسه بعد نمره هارو خودندن منم 20شده بودم!

به جون خودم این خاطره برگرفته از حقیقت بود!



تاريخ : برچسب:اس ام اس زیبا, | | نویسنده : zahra

 مادرم ....

قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار

تا چشمانم بهشت را نظاره کنند...

به سلامتی تموم مامانهای دنیا



تاريخ : برچسب:اس ام اس جدید, | | نویسنده : zahra

 در کوهپایه عشق دست کسی را مگیر وقتی میدانی ک در قله او را رها

خواهی کرد...




تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 آغا هر کدوم از رفیقهای ما که نامزد کرد یه هفته بعد ابروهاش رو

برداشت، تا چپ چپ نگاهشون کردم همه گفتند: خودم برنداشتم که،

خواب بودم خانمم برداشت

خو لامصب بهانه بهتر بیار، من یه بار با موچین یکی از ابروهامو کندم تا نیم

ساعت از دردش گریه میکردم

من

رفیقهام

نامزدهاشون

آرایشگر سر کوچه



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 همـــی چنـــد میــن پیــش یــه ســاندویــچ کـالبــاس درســت کــردم

رفتــم تــو تــراس داشتـــم بـا گوشـــی با دوســتم حــرف میــزدم گفــت

چــی‌ مــی‌خوری گفتــم ســاندویــچ ولــی‌ حیــف نوشــابه نیســـت یــه

چنــد دقیــقه بــد دیــدم یــه نوشــابه بســته بــه طنــاب داره میـــاد جـلوم

از تــراس طبـــقه بالا!!!!

دختــــر همسایمـــون تــو تــراس بود شنیـــده صــدامو بــد از بــالا میگـــه

بگیـــر نوشـــابرو منــم هــی‌ اصرار کــه نمـــی‌خوام مرســی‌ شــوخــی‌

کــردم عاطفـــه خانوووم اونـــم هــی‌ می گفـــت نــه بگـــیر آخــر گفتــم

:خــو لاعقــل بیــار پــاییـــن دره خــونه 

آغـــا این بش برخـــور گف : اصـــــن نمــــیدمت پـــــــرو :| 

هیچـــی دیگـــه نوشابــــه رو کشـــید بالا 

منـــم تو آ خــــرین لحظـــه با یـــه حـــرکت پـــرشــی که فک کنم عمـــرا

یه دو میدانـــی کار المپـــک بتـــونه ایقـــد بپـــره !!!

پـــــریدم نوشــــابرو گـــرفتم :

همچین دخمـــل همسایـه‌هــای با مــرامـــی‌ داریـــم =))



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 یه سری  تو دفترم نشسته بودم گفتم کسی که نمیاد یه شیمیایی در

هوای اتاق رها کردم که یهو مدیرمون درو باز کرد اومد تو :))

بیچاره هی رنگ عوض کرد گفت چقد اینجا بو میاد منم

حسسسسساسس

گفتم از این فاضلاب بو میزنه بیرون من بیچاره همش باید تحمل کنم خفه

شدم تو این اتاقD:

فرداش یکی رو فرستاد برا اتاقم تهویه هوا نصب کردنD:

ینی هوش که نیست ابر کامپیوتره D:



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 دایی کــوچیکم دانشگــاه اصفــهان درس می خــوند خـــونه

دانشجـــوییُ اَ این بســاطا!

یــَک بــر وبچٍ شیـــطونیم بــودن تــانک! یه پیـــرزنٍ همســایشون بوده

واسشـــون بعضــی وختـــا غذا می بـــرده کوفت کنــن!

آقـــا یه روز داییــمُ یکی اَ رفیــقاش میـــان خونــه بو ســوختگی ناجـــور

میاد! میــرن تو آشپـــزخونه می بینــن کتــــریُ که صُب گذاشتـــن رو گاز

زیرش روشـــن بود! فجیــــع داغ بوده اینـــام نمی دونن چیــکا کنن اَ

پنجـــره پرتش می کنـــن تو خیـــابون! 

هــار هــار می خنــــدن به اوسکــل بازیشـــون!

پس فـــرداش میـــرن بیـــرون یهـــو پیـــرزنَ رو می بینـــن با یه ســـرٍ باند

پیچی شده!

داییــم: حاج خـــانوم خدا بد نـــده؟ ســرتو بستـــی؟؟

پیـــرزنٍ: وااااای علیـــرضا مـــادر نمیـــدونم کدوم از خــدا بی خبـــری یه

کتــــری داغ پرت کـــرد زارت خــورد تو ســـرم! الان ســرم هم

شیکســـته هم سوختـــه! ببخشیـــد دیشب نتــونستم شــام بیــارم

واستـــون!

آقــا اینـــام آسفــالتُ گاز میـــزدن اَ یه طـــرفم ناراحت شدن!

داییـــم: خاک برســـرش! کثــافت! دستـــش بشکنـــه! تو آب جوش

بپــزنش !بعد آخـــرش گفته: ایشــالا که خدا نمی کنـــه:)

هیچی دیگه به رو مبارکشـــون نمیـــارن تا وختـــی که جم می کنـــن

بیـــان تهـــران بهش میگــن!

پیـــرزنٍ هم طفلـــی فقط می خنده!



تاريخ : برچسب:اس ام اس عاشقانه, | | نویسنده : zahra

 مهمان ... 

خاطره های ِ تو ...

نا خوانده ...

مثل ِ مهمان های ِ مراسم ِ مرگ هستند ...

که انگار تا ابد می خواستند بمانند و تسلیت بدهند ... ،

نمی روند که نمی روند که نمی روند ... ،

خاطره های ِ تو ...

اصلن حبیب ِ خدا نیستند ...



تاريخ : برچسب:اس ام اس زیبا, | | نویسنده : zahra

 خدایا من اگر بد کنم تورا بنده دیگر بسیار است تو اگر با من مدارا نکنی

مرا خدایی دیگر کجاست؟؟؟؟



تاريخ : برچسب:اس ام اس زیبا, | | نویسنده : zahra

 دوس دارم تو این سن باشم و به زمان زنگ انشای دوران مدرسم برگردم

و هرچی دل تنگم میخواد بگم الان که حرف زیاد دارم....



تاريخ : برچسب:خاطرات خنده دار, | | نویسنده : zahra

 رفتم در خونه عمم, عمم يه بچه 8 ساله داره بعد در زدم اومده دم در درو

باز كنه گفت كيه گفتم: منم منم آقا دزده اومدم همه خانوادتو بكشم D:

آقا اين, جورى ترسيد از همون داخل حياط تا داخل خونه مى دويد و هى

گريه ميكرد رفت داخل بعد از چند دقيقه ديدم شوهر عمم و پسرعمم با

چاقو ميوه خورى اومدن دم در از پشت در اول گفتن كيه منم از رو نرفته

گفتم قاتلتون بعد شوهر عمم گفت ميگى كى هستى يا نه گفتم منم تو

باز كن ميفهمى 

خخخخخخخخخخخخ

درو باز كردن تا منو ديدن اينقد فحشم دادن كه ديگه تصميم گرفتم ديگه از

اين كارا نكنم  



تاريخ : برچسب:اس ام اس کریسمس, | | نویسنده : zahra

 کریسمس نه یه زمانه و نه یه فصل، بلکه یک یادبوده،در واقع گرامی

داشتن صلح وحسن نیت، رحیم و بخشنده بودن، باعث میشه روح واقعی

کریسمس رو لمس کنیم.



تاريخ : برچسب:اس ام اس کریسمس, | | نویسنده : zahra

 اگه یه شب بیدار شدی و دیدی یه مرد چاق و گنده داره تورو توی کیسش

میزاره لطفا نگران نشو. چون من به بابا نوئل گفتم تو رو برای کریسمس

میخوام!



تاريخ : برچسب:اس ام اس کریسمس, | | نویسنده : zahra

 امیدوارم بابانوئل به جای کادوی زیبا تقدیر زیبا برای تو هدیه بیاره تقدیر

خوب رو نمیتونی الان حس کنی اما در آینده میفهمی بهترین آرزو رو برات

داشتم 



تاريخ : برچسب:اس ام اس کریسمس, | | نویسنده : zahra

 فرارسیدن کریسمس ( عید میلاد حضرت مسیح علیه السلام ) و آغاز

سال نو میلادی ، به شما شیعیان هیچ ربطی ندارد !!! 

شما به فکر ادامه عزاداری خود در محرم و صفر باشید !



تاريخ : برچسب:اس ام اس کریسمس, | | نویسنده : zahra

 میشه عکستو بدی بهم؟ که بابانوئل دقیقا بدونه برای کریسمس چی باید

بهم هدیه بده. کریسمس مبارک



صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 40 صفحه بعد
  • اوکسیژن
  • ریاح