یادش بخیر سکه میذاشتیم زیر کاغذ با مداد روشو رنگ میکردیم جاش
میموند رو کاغذ کلی ذوق میکردیم. . .
کیا یادشونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه استاد داریم کچل و بداخلاق .امروز سر کلاس دانشگاه کلاسش
کوچیک بود سریع پر شد. بعد یه دختره اومد از وسط اومد تا ته کلاس دید
جا نیست بر گشت . یهو استاد گفت چرا نمیشینی؟ گفت استاد جا
نیست کجا بشینم. استاد گفت بیا بشین رو سر من.
منم که سرم تو کار خودم بود یهو سرم رو اوردم بالا گفتم : استاد اونجا که
لیز می خوره...
کلاسی رو میگی که کسی جرأت خندیدن نداشت. منفجر شد.
من
استاد.
دانشجوها.
وبلاگ کلاس.
سوم راهنمایی امتحان کلاسی جغرافی داشتیم!
خلاصه برگه درآوردیم و سوالهارو نوشتیم! تو 5 دقیقه اول جوابها رو یا
درست یا غلط نوشتم و اومدم برگه رو بدم و برم, آق دبیر گفت زودتر از 20
دقیقه برگه تحویل نمیگیرم!
خب منم رفتم نشستم سر جام, برگه رو گذاشتم ته میز,خودم نشستم
سر میز!
بعد چن دقیقه حوصلم سر رفت حواسم هم سر جاش نبود,با خودم گفتم
بذار ببینم جوابهایی که دادم درست بودن یا نه!
خلاصه حواسم نبود دست کردم کیفم کتاب جغرافی که نیم متری
بود(5سال پیش) درآوردم شروع کردم ورق زدن(البته نه پنهانی و برای
تقلب, بلکه خیلی عادی)
برگمو برداشتم و جوابهای کتاب مقایسه کردم و چن تا رو درست
کردم,بعد کتاب گذاشتم تو کیفم! 20 دقیقه شده بود پاشدم برگمو دادم
رفتم!
جلسه بعد نمره هارو خودندن منم 20شده بودم!
به جون خودم این خاطره برگرفته از حقیقت بود!
مادرم ....
قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار
تا چشمانم بهشت را نظاره کنند...
به سلامتی تموم مامانهای دنیا
در کوهپایه عشق دست کسی را مگیر وقتی میدانی ک در قله او را رها
خواهی کرد...
آغا هر کدوم از رفیقهای ما که نامزد کرد یه هفته بعد ابروهاش رو
برداشت، تا چپ چپ نگاهشون کردم همه گفتند: خودم برنداشتم که،
خواب بودم خانمم برداشت
خو لامصب بهانه بهتر بیار، من یه بار با موچین یکی از ابروهامو کندم تا نیم
ساعت از دردش گریه میکردم
من
رفیقهام
نامزدهاشون
آرایشگر سر کوچه
همـــی چنـــد میــن پیــش یــه ســاندویــچ کـالبــاس درســت کــردم
رفتــم تــو تــراس داشتـــم بـا گوشـــی با دوســتم حــرف میــزدم گفــت
چــی مــیخوری گفتــم ســاندویــچ ولــی حیــف نوشــابه نیســـت یــه
چنــد دقیــقه بــد دیــدم یــه نوشــابه بســته بــه طنــاب داره میـــاد جـلوم
از تــراس طبـــقه بالا!!!!
دختــــر همسایمـــون تــو تــراس بود شنیـــده صــدامو بــد از بــالا میگـــه
بگیـــر نوشـــابرو منــم هــی اصرار کــه نمـــیخوام مرســی شــوخــی
کــردم عاطفـــه خانوووم اونـــم هــی می گفـــت نــه بگـــیر آخــر گفتــم
:خــو لاعقــل بیــار پــاییـــن دره خــونه
آغـــا این بش برخـــور گف : اصـــــن نمــــیدمت پـــــــرو :|
هیچـــی دیگـــه نوشابــــه رو کشـــید بالا
منـــم تو آ خــــرین لحظـــه با یـــه حـــرکت پـــرشــی که فک کنم عمـــرا
یه دو میدانـــی کار المپـــک بتـــونه ایقـــد بپـــره !!!
پـــــریدم نوشــــابرو گـــرفتم :
همچین دخمـــل همسایـههــای با مــرامـــی داریـــم =))
یه سری تو دفترم نشسته بودم گفتم کسی که نمیاد یه شیمیایی در
هوای اتاق رها کردم که یهو مدیرمون درو باز کرد اومد تو :))
بیچاره هی رنگ عوض کرد گفت چقد اینجا بو میاد منم
حسسسسساسس
گفتم از این فاضلاب بو میزنه بیرون من بیچاره همش باید تحمل کنم خفه
شدم تو این اتاقD:
فرداش یکی رو فرستاد برا اتاقم تهویه هوا نصب کردنD:
ینی هوش که نیست ابر کامپیوتره D:
دایی کــوچیکم دانشگــاه اصفــهان درس می خــوند خـــونه
دانشجـــوییُ اَ این بســاطا!
یــَک بــر وبچٍ شیـــطونیم بــودن تــانک! یه پیـــرزنٍ همســایشون بوده
واسشـــون بعضــی وختـــا غذا می بـــرده کوفت کنــن!
آقـــا یه روز داییــمُ یکی اَ رفیــقاش میـــان خونــه بو ســوختگی ناجـــور
میاد! میــرن تو آشپـــزخونه می بینــن کتــــریُ که صُب گذاشتـــن رو گاز
زیرش روشـــن بود! فجیــــع داغ بوده اینـــام نمی دونن چیــکا کنن اَ
پنجـــره پرتش می کنـــن تو خیـــابون!
هــار هــار می خنــــدن به اوسکــل بازیشـــون!
پس فـــرداش میـــرن بیـــرون یهـــو پیـــرزنَ رو می بینـــن با یه ســـرٍ باند
پیچی شده!
داییــم: حاج خـــانوم خدا بد نـــده؟ ســرتو بستـــی؟؟
پیـــرزنٍ: وااااای علیـــرضا مـــادر نمیـــدونم کدوم از خــدا بی خبـــری یه
کتــــری داغ پرت کـــرد زارت خــورد تو ســـرم! الان ســرم هم
شیکســـته هم سوختـــه! ببخشیـــد دیشب نتــونستم شــام بیــارم
واستـــون!
آقــا اینـــام آسفــالتُ گاز میـــزدن اَ یه طـــرفم ناراحت شدن!
داییـــم: خاک برســـرش! کثــافت! دستـــش بشکنـــه! تو آب جوش
بپــزنش !بعد آخـــرش گفته: ایشــالا که خدا نمی کنـــه:)
هیچی دیگه به رو مبارکشـــون نمیـــارن تا وختـــی که جم می کنـــن
بیـــان تهـــران بهش میگــن!
پیـــرزنٍ هم طفلـــی فقط می خنده!
مهمان ...
خاطره های ِ تو ...
نا خوانده ...
مثل ِ مهمان های ِ مراسم ِ مرگ هستند ...
که انگار تا ابد می خواستند بمانند و تسلیت بدهند ... ،
نمی روند که نمی روند که نمی روند ... ،
خاطره های ِ تو ...
اصلن حبیب ِ خدا نیستند ...
خدایا من اگر بد کنم تورا بنده دیگر بسیار است تو اگر با من مدارا نکنی
مرا خدایی دیگر کجاست؟؟؟؟
دوس دارم تو این سن باشم و به زمان زنگ انشای دوران مدرسم برگردم
و هرچی دل تنگم میخواد بگم الان که حرف زیاد دارم....
رفتم در خونه عمم, عمم يه بچه 8 ساله داره بعد در زدم اومده دم در درو
باز كنه گفت كيه گفتم: منم منم آقا دزده اومدم همه خانوادتو بكشم D:
آقا اين, جورى ترسيد از همون داخل حياط تا داخل خونه مى دويد و هى
گريه ميكرد رفت داخل بعد از چند دقيقه ديدم شوهر عمم و پسرعمم با
چاقو ميوه خورى اومدن دم در از پشت در اول گفتن كيه منم از رو نرفته
گفتم قاتلتون بعد شوهر عمم گفت ميگى كى هستى يا نه گفتم منم تو
باز كن ميفهمى
خخخخخخخخخخخخ
درو باز كردن تا منو ديدن اينقد فحشم دادن كه ديگه تصميم گرفتم ديگه از
اين كارا نكنم
کریسمس نه یه زمانه و نه یه فصل، بلکه یک یادبوده،در واقع گرامی
داشتن صلح وحسن نیت، رحیم و بخشنده بودن، باعث میشه روح واقعی
کریسمس رو لمس کنیم.
اگه یه شب بیدار شدی و دیدی یه مرد چاق و گنده داره تورو توی کیسش
میزاره لطفا نگران نشو. چون من به بابا نوئل گفتم تو رو برای کریسمس
میخوام!
امیدوارم بابانوئل به جای کادوی زیبا تقدیر زیبا برای تو هدیه بیاره تقدیر
خوب رو نمیتونی الان حس کنی اما در آینده میفهمی بهترین آرزو رو برات
داشتم
فرارسیدن کریسمس ( عید میلاد حضرت مسیح علیه السلام ) و آغاز
سال نو میلادی ، به شما شیعیان هیچ ربطی ندارد !!!
شما به فکر ادامه عزاداری خود در محرم و صفر باشید !
میشه عکستو بدی بهم؟ که بابانوئل دقیقا بدونه برای کریسمس چی باید
بهم هدیه بده. کریسمس مبارک
.: Weblog Themes By Pichak :.