خسته و کوفته اومدم خونه داداشم رو در پذیرایی یادداشت گذاشته یه نوشته گذاشتم تو اتاقت برو بردار...
رفتم تو اتاق دیدم نوشته سرت کلاه گذاشتم یادداشت اصلی پشت همون برگه ایه که رو در بود...
رفتم یادداشت رو درو کندم پشتش نوشته یه یادداشت تو یخچاله زیر ظرف میوه ها...
منم حرصم گرفت بدون توجه به یادداشت یه نیمرو درست کردم و خوردم...بعد ناهار یادداشت زیر ظرف میوه رو خوندم دیدم نوشته ما رفتیم خونه خاله اما مامانم برات پیتزا که دوست داری درست کرده گذاشته تو فر...اما اگه نیمرو خوردی دیگه پرخوری نکن بذار اومدم باهم میخوریم...
خداوکیلی من سرم رو کجا بکوبم با این فک و فامیل؟
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم تو عروسی ازاین هزار تومنیایی که قلابیو مبارک بادداره ۳تا دونه گرفتم بعدش فرداش رفتم بقالی سر کوچمون یه پیرمرد خیلی پیری بود هزارتومنیا رو دادم بهش یه عالمه قاقالیلی خریدم ازش و نفهمید پولا قلابیه(فکر کنم اسم هشتادیا بددررفته ماهفتادیا حریف میطلبیما)
رفته بودیم خونه خالمینا شوأرخالم شامو که خوردیم رو به من کرد گفت اشکان قیمه ای که تو الان خوردی مال چند روزپیش بود وگفت آره این یخچال ما خدانگرش داره خیلی موادو تازه نگه میداره یه هو خودش فهمید سوتی أرو داده اومد جمش کنه گفت آره خدا نگهش داره یهو جمعیت ترکید هر چی دعای خیر بود برای یخچال کرد اگر این دعاهارودرحقه من میکرد پزشکی هسته ای قبول میشدم بدبخت (نظرتون راجبه قیمه یک هفته مونده چیه؟ تامن باشم هوس قیمه نکنم )
دیروز تربیت بدنی داشتیم، استاد یه مانع 20 سانتی گذاشت گفت یکی یکی از روش بپرین...
من یدفعه گفتم: نه حسن! خطرناکه حسن!!!
دیدم تمام بچه ها از خنده رو زمین پخش شدن...
یکی از بچه ها اومد بهم گفت اسم استاد حسنه!!!!
هیچی دیگه استادم منو حذف کرد.
انسان موجود عجیبی است! اگر به بگویید: در آسمان یک میلیارد و نهصد و نود و نه ستاره وجود دارد، بی چون و چرا میپذیرد!
اما اگر در پارکی روی نیمکتی نوشته اند، رنگی نشوید، بی درنگ انگشت خود را به نیمکت میکشد تا مطمئن شود!
نیچه
بدان همواره آنکه برای رسیدن به تو از همه چیزش می گذرد روزی تنهایت خواهد گذاشت، این هنجار دردناک زندگی است .
ارد بزرگ
اگر کمی چیزهای غیر لازم را بدانی بهتر از این است که هیچ ندانی .
سندکا
بخشی از سخنرانی پدرم , برای تشویق بنده به اشتغال و کار بیرون: پسرم ! دوره زمونه عوض شده , تو بایددستت تو جیب خودت باشه , اصلا هم نترس! انقدر بی شعورتر از تو هستن که الآن سرکار می رن !
من پـول و مـاشین و خـونه نـمـیـخوام مـن فـقـط تـورو میـخـوام عشـقم
.
.جـمله ای کـه پـسرا آرزوی شـنـیـدنـشـو دارن :|
قابل توجه دهه شصت
یه زمانی حاشیه فرش جاده اتومبیل رانیمون بود یادتونه?
یاد روزای خوب و بی غل وغش کودکی بخیر
سفری به دور دنیاست ،
وقتی دستانم تا انتها ، رویت را نوازش می کنند . . .
کاش می شد همدلی را قاب کرد ساکنان شهر غم را خواب کرد کاش می شد نور چشمان تورا
جانشین تابش مهتاب کرد....
دیروز سقف خانه ها چوبی بود
رفتار و عمل در همه جا خوبی بود
امروز که بنا ها همه از سنگ شده
دل ها و بنا ها هماهنگ شده
پیامهای بازرگانی که وسط سریالها پخش میشه غیر از اطلاع رسانی فواید بیشمار دیگه ای هم داره که من نابغه به دوتاش پی بردم
1میتونی از این فرصت استفاده کنی و بدون از دست دادن قسمتی از فیلم بری دستشویی و برگردی بقیه فیلمت رو ببینی
2ممکنه بزنی یه شبکه دیگه و ببینی برنامه اون شبکه خیلی بهتره و خوب شد شبکه رو عوض کردی
سالها،ماهها،و روزها میگذرد...
تو بی من وبا او ...خوشحالی...
همین برای دل تنهایم کافیست ...
به جرم اینکه دلم آه هست و آهن نیست
کسی به جز تو در این روزگار با من نیست
خوش آمدی.... بنشین....
آفتاب دم کردم
که چای دغدغه ی عاشقانه ی من نیست...
بند کفشهایش را گره میزنند...
محکم !!!
باز کردن با خود اوست هنوز نمیداند...
زندگی همین است برایش گره میزنند و او در باز کردن تنهاست!!!
میان آنهمه الف وب دبستان ، آنچه در زندگی واقعیت داشت، خط فاصله بود...!
.: Weblog Themes By Pichak :.